💥دانیـــال💥دانیـــال، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

دانیــال یـه دنیـــاست

اولین پیــرایش

این آقا دانیـــاله که اولیـــن آرایشگاهشو به سلامتی و با خــاطره خـــوش همراه با بابایی مهربونش رفت و واقعا هم پسر خوبی بود اصلا اذیت نکرد فقط اینکه کمی از سشوار ترسید. الهی فدای تار موهاش بشم😍😘 مبــــارکت باشه زیباترین هدیـــه خــــدا ...
1 آذر 1396

یه هَوَس بــامزه

دیروز یه نی نی خوشمزه در حال خوردن پستونک بـــود که ناگهان آقا دانیال از راه رسید وای که چه صحنه جـــالبی بود اما نشد عکس بگیرم  هیچی دیگه ایشون که ما خودمونو کشتیم اما تو دوماهگی پستونک رو رها کردن چنان به سمت پستانک نی نی حمله ور گردیدند که نگو و نپرس از دهن نی نی که با نگاهی مظلوم قضیه رو دنبال میکرد درآورد و در حال گذاشتن در دهان مبارک خویش بود که از این کار ممانعت گردید حالا مگه ول میکرد قضیه رو بعد ده ماه فیلش یاد هندستون کرده بود امروز خاله سحر براش خرید و اینم عکس العمل ایشون👇 البته مهمون ۵دقیقه دهان مبارک بـــود فـــدای شیرین کاریهات😘 ...
27 آبان 1396

آغاز یک روز خوب با بـــابـــا

خـــدا ســایه همه پدرا رو بالا سر فرزنداشون حفظ کنه انشاالله از وقتی دیروز باباش اومده از دیشب همش دوست داره کنارش باشه صبح با صدای نفسای بلند باباش بیدار شد و رفت سمتشو بیدارش کرد بعدشم اولین صبحانه مشترکشون رو باهم خوردن "شیر تیلیت" "هلاک اینجور خم شدنشم" بعدشم باهم رفتن حیاط رو مرتب کنن وخلاصه یه روز خوب به لطف خدا اینجوری آغاز شد ...
18 آبان 1396

دیــدار با بابا پس از ١٠ روز

آقا دانیالم برای اولین بار بود که از باباییت دور بودی آخه رفته بود کربلا عزیزم دیروز که بعد ١٠ روز برگشت این قیافه بُهت و حیرت شما بود. درسته اولش زیاد یادت نمیومد آخه خیلی کوچولویی هنوز. ولی شب که رفتیم خونمون همش دورش میگشتی و تا تو بغلش نخوابیدی آروم نگرفتی پسرم عـــاشق بابایشه ...
18 آبان 1396

١١ ماهگیــه آقــــا بَبـــره

*دانیـــال زرنگـــه، ببـــر و پلنگـــه با شیرا و نهنگا خــوب میجنگــه*😉 اینم از شعری که این روزا وِرد زبون بابای آقــا دانیــاله والبته این اولین ماهگرد هست که بابا و مامان جون مهربونش کنارش نیستن و رفتن سفر کربلا خداپشت و پناهشون ١١ماهگیت مبــــارک آقا بَبـــر دوست داشتنیه من😍😘 عـــاشقتم ...
14 آبان 1396

شروع دلتنگی ها

پسر قشنگ و مهربونم امروز بعد از حدود ١٠ ماه مجبور شدم به محل کارم برگردم و فقط دوری از تو و وابستگی تو به من هست که اذیتم میکنه خیلی بهم عادت کردیم و برام سخته عــاشقانه دوستت دارم و رو به عقب که مرور میکنم بازهم خدارو سپاس میگم که یه هدیه بسیار عالی بهم داده بهترین در زندگیم نمیتونی تصور کنی چه پسر فوق العاده ای هستی از همه نظر عـــالی و مهربون و خوش اخلاق دلتنگت میشم سرِ کار بگذریم امروز کمی دیر رفتم سرکار و زود برگشتم و برات هدیه خریدم یه عروسک انگشتی و یه بلز موزیکال با عروسک وارد خونه شدم و صدامو عوض کردم و تو که تو اتاق بودی گاگله کنان و با ذوق فراوون خودتو رسوندی بهم و پریدی تو بغلم  کلی هم از ه...
15 مهر 1396

اینم از آلبوم

امروز خـــــاله الهــام جــــونم به همراه حنانه جــــون این آلبوم رو از عکسای تو برام فرستـــاد که خیلی قشنگ بود و من حسابی از بزرگ شدن تو غافلگــــیر شدم انشاالله هر روز و هر روز سالم و شـــاد بـــاشی پســـر مهربونم، که هیچوقت، هیچکس رو از لبخندت دریــــغ نکـــردی😚 و بــــازم ممنون خــــاله مهربونم و حنـــــانه گــــلم ...
13 مهر 1396