💥دانیـــال💥دانیـــال، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

دانیــال یـه دنیـــاست

💐دانیـــال، دریــــا و یک سالگــے💐

عزیزکم سالروز نخستین تولدت خاص بود و در یادها ماند... تو در بیمارستان بستری بودی، بیمار و رنجور در آغوشم... اما بازهم سپاس خدا را که حالا، سالمی و مسئله ای چندان جدی نبود هرچند بسیار  بسیار اذیت شدی و من تصمیم گرفتم این ماه یعنی ماه سیزدهم زندگیت را به جای روز تولدت، "ماه" تولد تو بنمامم و هر روزش را برای بودنت و برای سالم بودنت در قلبم جشن بگیرم... چند روزی تو را به دریا بردم تا بسپارم دردهای حال و آینده ات را به دست آب... به دست زلالی و سخاوت دریـــا... و به دست بالاترینِ دست ها یعنــی خــــدا.... "میــلاد بـا ارزشت هــزار بــار فرخـنده و مبـــارک" عاشقانه دوستت دارم و خدا را به خاطر این عشق مادری سپاس میگو...
3 دی 1396

بابای هیجان زده

خـــوب ببینیم این دفعه دیگه چی بابای آقا دانیال رو هیجانی کرد و باعث شد از ذوقش داد بزنه و دانیال جان بترسه چیـــز خاصی نبــودا فقط خیلی قشــنگ بود آقا دانیال به حالت زانوی خم روی پاهاش نشسته بود کــــه... ناگهان بدون هیچ تکیه گاه و کمکی ازجاش بلند شد و روی پاهاش وایساد برای اولـــین بـــار هیچی دیگه یه دفعه ای بلند شدن ایشون همانا و از ذوق داد زدنه باباشم همانا  خیلی صحنه جالبی بود حیف که قابل عکس گرفتن نبود. معجزه زندگیم دوستت دارم😘 و بازهم خدایــا سپــاس🙏
7 آذر 1396

اولین پیــرایش

این آقا دانیـــاله که اولیـــن آرایشگاهشو به سلامتی و با خــاطره خـــوش همراه با بابایی مهربونش رفت و واقعا هم پسر خوبی بود اصلا اذیت نکرد فقط اینکه کمی از سشوار ترسید. الهی فدای تار موهاش بشم😍😘 مبــــارکت باشه زیباترین هدیـــه خــــدا ...
1 آذر 1396

آغاز یک روز خوب با بـــابـــا

خـــدا ســایه همه پدرا رو بالا سر فرزنداشون حفظ کنه انشاالله از وقتی دیروز باباش اومده از دیشب همش دوست داره کنارش باشه صبح با صدای نفسای بلند باباش بیدار شد و رفت سمتشو بیدارش کرد بعدشم اولین صبحانه مشترکشون رو باهم خوردن "شیر تیلیت" "هلاک اینجور خم شدنشم" بعدشم باهم رفتن حیاط رو مرتب کنن وخلاصه یه روز خوب به لطف خدا اینجوری آغاز شد ...
18 آبان 1396

١١ ماهگیــه آقــــا بَبـــره

*دانیـــال زرنگـــه، ببـــر و پلنگـــه با شیرا و نهنگا خــوب میجنگــه*😉 اینم از شعری که این روزا وِرد زبون بابای آقــا دانیــاله والبته این اولین ماهگرد هست که بابا و مامان جون مهربونش کنارش نیستن و رفتن سفر کربلا خداپشت و پناهشون ١١ماهگیت مبــــارک آقا بَبـــر دوست داشتنیه من😍😘 عـــاشقتم ...
14 آبان 1396

شروع دلتنگی ها

پسر قشنگ و مهربونم امروز بعد از حدود ١٠ ماه مجبور شدم به محل کارم برگردم و فقط دوری از تو و وابستگی تو به من هست که اذیتم میکنه خیلی بهم عادت کردیم و برام سخته عــاشقانه دوستت دارم و رو به عقب که مرور میکنم بازهم خدارو سپاس میگم که یه هدیه بسیار عالی بهم داده بهترین در زندگیم نمیتونی تصور کنی چه پسر فوق العاده ای هستی از همه نظر عـــالی و مهربون و خوش اخلاق دلتنگت میشم سرِ کار بگذریم امروز کمی دیر رفتم سرکار و زود برگشتم و برات هدیه خریدم یه عروسک انگشتی و یه بلز موزیکال با عروسک وارد خونه شدم و صدامو عوض کردم و تو که تو اتاق بودی گاگله کنان و با ذوق فراوون خودتو رسوندی بهم و پریدی تو بغلم  کلی هم از ه...
15 مهر 1396