اولین سفر
امروز بابای مهربونم که خیلی از کار خسته شده بود عزمشو جزم کرد و تصمیم گرفت برای تولد پسرعمه کیان بریم دهبید که خیلیم هوا سرده
و خلاصه به هر سختی بود اولین سفرم رو رفتم
اونجا همش در حال شیرخوردن بودم آخه ۵۰روز بیشتر نداشتم که.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی