عزیزترین هدیه پروردگار
الان که دارم مینوسم ساعت یازده و نیم شب چهارشنبه سوم آذرماه هست و من به تاریخی که پزشک برام زده تا میلاد عزیزی که در وجودم دارم دقیقا دو هفته فاصله دارم ۱۷ آذر ماه ۱۳۹۵
بی صبرانه منتظرتم عزیزترین هدیه پروردگار
این روزا استرس و هیجان و دلنگرانی هایی که میگن طبیعی هست هرلحظه باهامه و اجازه نمیده تا بیشتر از حس ها و لحظه های قشنگش لذت ببرم کنترل کردن اضطراب و داشتن آرامش این روزا سخته و فقط توکل خدارو میطلبه امیدوارم همینطور که تا الان یار و یاورم بوده از این به بعد هم تنهام نذاره
از طرفی دیگه آخرین روزای دونفره بودن منو همسرم باید رویایی و خاص باشه و از خدا میخوام این لطف رو به من عنایت کنه
دانیال جان جانان؛ امیدوارم صحیح و سالم و شیرین وارد زندگی ۷ سال و نه ماهه منو گل پدرت بشی و فصل جدید و پرطرواتی از زندگی ما بسازی عزیزترین هدیه خدا
راستی امشب اولین بارون پاییزی همزمان شد با نوشتن من برای تو در وبلاگت